کد مطلب:152291 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:190
شیعه شدن شخص مسیحی پس از شفا گرفتن از حضرت الفضل العباس
این قضیه توسط حجة الاسلام آقای حاج شیخ فضل الله نوری قمی نقل شده است:
حقیر در سال 1355 در تهران منبر می رفتم. در آنجا یكی از گویندگان این قضیه را برایم نقل كرد:
در محلی ده شب منبر می رفتم. در یكی از شبها، بعد از منبر، نوجوانی مرا به خانه ای دعوت كرد و گفت: پدرم با شما كار دارد. پس از ورود به خانه ی مزبور، شخصی را بر روی تخت مشاهده كردم كه بیمار بود.
وی مرا در كنار خود طلبید و گفت: آقای محترم، من شخصی مسیحی هستم و مسلمان نیستم؛ ولی به ابوالفضل شما اعتقاد دارم! دكتر مرا جواب كرده است و این مرضی كه دارم خوب شدنی نیست. پدرم با این مرض مرد، برادرم هم با این مرض مرد، من هم با همین مرض ساعت آخر عمر را سپری می كنم. اگر شما شفای مرا از حضرت ابوالفضل العباس بگیری، قول می دهم كه مسلمان شوم!
من بدنم لرزید! با این بیمار رو به موت چه كنم؟! بالأخره برای شفای او متوسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام شدم. یكی دو شب از مجلس مانده بود، كه همان نوجوان پیدا شد و بعد از منبر مرا به خانه دعوت كرد. پیش خود گفتم: حتما آن مرد مرده است و ما رسوا شدیم! متزلزل و نگران، همراه او رفتم. داخل خانه كه شدم دیدم آن مرد از روی تخت پایین آمده است! وقتی كه چشمش به من افتاد، بنا كرد گریه كردن و گفت:
دیدی گفتم ابوالفضل شما باب الحوائج است! او به من عنایت كرد و من خوب شدم. الان شهادتین را بگو تا من مسلمان شوم. آری، از بركت حضرت ابوالفضل
العباس علیه السلام شفا یافتم و اكنون اسلام اختیار كرده ام و شیعه شده ام! [1] .
حقیر در سال 1355 در تهران منبر می رفتم. در آنجا یكی از گویندگان این قضیه را برایم نقل كرد:
در محلی ده شب منبر می رفتم. در یكی از شبها، بعد از منبر، نوجوانی مرا به خانه ای دعوت كرد و گفت: پدرم با شما كار دارد. پس از ورود به خانه ی مزبور، شخصی را بر روی تخت مشاهده كردم كه بیمار بود.
وی مرا در كنار خود طلبید و گفت: آقای محترم، من شخصی مسیحی هستم و مسلمان نیستم؛ ولی به ابوالفضل شما اعتقاد دارم! دكتر مرا جواب كرده است و این مرضی كه دارم خوب شدنی نیست. پدرم با این مرض مرد، برادرم هم با این مرض مرد، من هم با همین مرض ساعت آخر عمر را سپری می كنم. اگر شما شفای مرا از حضرت ابوالفضل العباس بگیری، قول می دهم كه مسلمان شوم!
من بدنم لرزید! با این بیمار رو به موت چه كنم؟! بالأخره برای شفای او متوسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام شدم. یكی دو شب از مجلس مانده بود، كه همان نوجوان پیدا شد و بعد از منبر مرا به خانه دعوت كرد. پیش خود گفتم: حتما آن مرد مرده است و ما رسوا شدیم! متزلزل و نگران، همراه او رفتم. داخل خانه كه شدم دیدم آن مرد از روی تخت پایین آمده است! وقتی كه چشمش به من افتاد، بنا كرد گریه كردن و گفت:
دیدی گفتم ابوالفضل شما باب الحوائج است! او به من عنایت كرد و من خوب شدم. الان شهادتین را بگو تا من مسلمان شوم. آری، از بركت حضرت ابوالفضل
العباس علیه السلام شفا یافتم و اكنون اسلام اختیار كرده ام و شیعه شده ام! [1] .
[1] چهره ي درخشان ج 2، ص 586.